آلبوم در فضای موسیقی دستگاهی
نوازنده ی سه تار : جلال ذوالفنون
نوازنده ی نی : جمشید عندلیبی
نوازنده ی سه تار : جلال ذوالفنون
نوازنده ی نی : جمشید عندلیبی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:22نور خدا جلوه كند در گل رخسار تو تشنه ترم هرنفسي ، تشنه ي ديدار تو باغ گل و لاله و لبخنده ي زيباي تو محو تو ام ، محو تو ام ، محو تماشاي تو يار وفادار مني ، يار وفادار من مهر تو روشنگر جان و دل من ، يار من خندان شد گلشن جان تا تو شكفتي در آن جان و جانان مني ، تاج سر دلبران بسته به عشق تو ، بود هستي ام عشق دهد اين همه سرمستي ام در اين جهان مثل تو كي پيدا كنم بيا كه چون آينه روي تو تماشا كنم فريدون همراه
-
1:49
-
5:58سلامم را جوابي ده كه در شهر تو مهمانم غبارم را بيفشان تا به پايت جان بيفشانم بپرس از خود كجا بودي كجا هستي چه مي جويي نگاهم كن چه مي گويم ، سخن بشنو چه مي خوانم دلم گويد سخن با تو چنين روشن كه من با تو صفاي اين چمن با تو ، بيا مرغ سخن دانم در آن ساحل چه مي گردي ، از آن دريا چه آوردي به شهر خويشتن باز آ كه من پيغام جانانم به گلبانگ جهان تابم ، چه آتش هاست در دل ها نمي گيرد چرا در تو ، نمي دانم نمي دانم فريدون همراه
-
1:19
-
2:28آن كه بي باده كند جان مرا مست ، كجاست آن كه بيرون كند از جان و دلم دست ، كجاست آن كه سوگند خورم جز به سر او نخورم آن كه سوگند من و توبه ام اشكست كجاست مولوي
-
6:36خبر از من ندارد گل باغ و بهارم ز فراقش چه گويم خبر از خود ندارم به اميد نگاهي سر هر رهگذارم ز خيالش جدا نيست ، نفسي گر برآرم گل باغ و بهارم سر هر رهگذارم به اميد نگاهي به رهش جان سپارم شده ام محو رويش همه با آرزويش همه در جست و جويش كه ببخشد قرارم ني محزون چه نالي چو من آشفته حالي نكن آشفته حالم كه سرشكي برآرم ني من با تو مويم غم دل با تو گويم نفسي گر بر آرم جهد از جان شرارم فريدون همراه
-
6:53عجب آن دلبر زيبا كجا رفت عجب آن سرو خوش بالا كجا رفت ميان ما چو شمعي نور مي داد كجا شد اي عجب بي ما كجا رفت دلم چون برگ مي لرزد همه روز كه دلبر نيمه شب تنها كجا رفت برو در باغ پرس از باغبانان كه آن شاخ گل نعناع كجا رفت چو ديوانه همي گردم به صحرا كه آن آهو در اين صحرا كجا رفت ز ماه و زهره مي پرسم همه شب كه آن مهرو بر اين بالا كجا رفت مولوي
-
7:23به اميدي سر راهت نشستم نگه در چشم زيباي تو بستم چنين دامن كشان از من گذشتي چرا خود را به اين خواري شكستم تو گفتي من به غير از ديگرانم چنينم در وفاداري چنانم تو غير از ديگران بودي كه امروز نه مي داني نه مي پرسي نشانم در آن چشمان افسونگر چه داري در آن دل غير شور و شر چه داري گهي مي راني و گه مي نوازي بگو اي نازنين ، در سر چه داري مرا در عاشقي پروا نباشد دلم را بي از اين غم ها نباشد از آن ترسم كه از بسياري غم براي عشق در دل جا نباشد عراقي
-
5:57دمي با غم به سر بردن جهان يك سر نمي ارزد به مي بفروش دلق ما ، كز اين بهتر نمي ارزد به كوي مي فروشانش ، به جامي برنمي گيرند زهي سجاده ي تقوي كه يك ساغر نمي ارزد تو را آن به كه روي خود ز مشتاقان بپوشاني كه شادي جهانگيري غم لشگر نمي ارزد چو حافظ در قناعت كوش و از دنيي دون بگذر كه يك جو منت دونان به صد منظر نمي ارزد حافظ
-
1:23
-
11:31به هست و نيست مرنجان ضمير و خوش مي باش كه نيستي ست سرانجام هر كمال كه هست بيار باده كه در بارگاه استغنا چه پاسبان و چه سلطان و چه هوشيار و چه مست به بال و پر مرو از ره كه تير پرتابي هوا گرفت زماني ولي به خاك نشست شكوه آصفي و اسب باد و منطق طير به باد رفت و از او خواجه هيچ طرف نبست حافظ
-
3:18
-
5:57در نظربازي ما بي خبران حيرانند من چنينم كه نمودم ، دگر ايشان دانند عاقلان نقطه ي پرگار وجودند ولي عشق داند كه در اين دايره سرگردانند مفلسانيم و هواي مي و مطرب داريم آه اگر خرقه ي پشمين به گرو نستانند عهد ما با لب شيرين دهنان بست خدا ما همه بنده و اين قوم ، خداوندانند لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ عشق بازانان چنين مستحق هجرانند مگرم چشم تو سياه تو بياموزد كار ورنه مستوري و مستي همه كس نتوانند حافظ
-
5:37شدم از عشق تو شيدا كجايي به جان مي جويمت جانا كجايي فتادم در سرم سوداي عشقت شدم سرگشته زين سودا كجايي ز عشقت عالمي پرشور و غوغاست چه دانم تو در اين غوغا كجايي چو آن جا كه تويي ، كس را گذر نيست ز كه پرسم كه داند تا كجايي حافظ
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه