ترانه ی پاپ
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:19هر لحظه به شكلی بت عیار بر آمد دل برد و نهان شد هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد گه پیر و جوان شد گه نوح شد و كرد جهانی به دعا غرق خود رفت به كشتی گه گشت خلیل و به دل نار بر آمد آتش گل از آن شد حقا كه هم او بود كاندر ید بیضا میكرد شبانی در چوب شد و بر صفت مار بر آمد زان فخر كیان شد می گشت دمی چند بر این روی زمین او از بهر تفرج عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد تسبیح كنان شد بالله كه همو بود كه می گفت اناالحق با صوت الهی منصور نبود آن كه بر او دار بر آمد نادان به گمان شد بالجمله هم او بود كه می آمد و می رفت هر قرن كه دیدی تا عاقبت آن شكل عرب وار بر آمد دارای جهان شد مولوی نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد وان را كه منم ماوی آواره نخواهد شد وان را كه منم خرقه ، عریان نشود هرگز وان را كه منم چاره ، بی چاره نخواهد شد مولوی می چرخم و می رقصم و می نوشم از این جام بیخود شده از خویشم و از گردش ایام این عشق الهی ست حق لایتناهی ست این عشق الهی ست این شور خدایی ست آنكس كه رخش بیند پاداش نخواهد هیچ بی او به بهشت اندر یك لحظه بپاید بیش این عشق الهی ست حق لایتناهی ست این عشق الهی ست این شور خدایی ست از خویش برستم من بر سجده نشستم من خویشم همه غیر آمد از غیر گسستم من بتخانه زدم آتش آتشكده را خاموش لات و هبل و عزی از پایه شكستم من مولوی
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان