display result search
منو

سمفونی حماسه خرمشهر

  • 2 قطعه
  • 28':38" مدت زمان
  • 72 دریافت شده
سمفونی حماسه خرمشهر (همراه با دکلمه با اجرای عباس تحویلداری )
خرمشهر در شهریورماه 1359 هم پای زمزمه های دلنشین آوای پرخروش و جاری کارون، راه به مهرماه زندگی می برد.
و چه زیبا و دوست داشتنی می بود خاطره ی گذر پرشور بی ازار مردمان شهر، اگر پهنه ی آسمان باشکوهش همچنان جولانگاه پرواز پرندگان زیبا و آواز آشنایشان بود نه جولانگاه پرواز کرکس های نیستی برفراز هستی شهر.
لیکن دریغ که کرکس ها باز آمده بودند تا بی هچ گناهی خزان را ارمغان بهار زندگی کودکان شهر ساخته، بی رحمانه پیر و جوان را قربانی سوغات مرگبار خود سازند، آن هم بی هیچ پناهی و بی هیچ دفاعی.
بازآمده بودند تا بی خبر در هجوم خود، خرمی را از خرمشهر بازستانند و خرمی را به خون نشانند و آن گونه شده بود که هنوز ساعتی از آغاز هجوم دشمن به شهر نگذشته، ویرانی و نیستی بر پیکر خونین خرمشهر چهره کرد.
دشمن دیوانه دار هستی شهر را به تمامی درهم کوبید تا به مدد شقاوتی دور از باور، لحظه به لحظه عرصه ی زندگی را بر مردمان شهر تنگ ساخته، فتحش را بر ویرانه های پردود و خونین شهر، پای کوبد.
و به ناگاه آرامش در طنین صدای ناهنجار هر شلیک از زندگی گریخت و در صدای هر انفجار، خانه ای فروریخت، محله ای ویران شد. شیون مادران کودک و شوی از دست داده، و طنین فریاد بغض آلود پدری که کودکانش را در آوار خانه ی فروریخته اش جست و جو می‌کرد، برخاست و شهر رفته رفته، سراسر پر شد از ضجه های پرسوز بازماندگان دردمند و درمانده.
و چنین شد که دیگر چاره ای جز ترک شهر، برای بازماندگان باقی نماند. ترک تمامی عزیزان از دست رفته و به جا مانده در زیر آوار به همراه ترک بی شمار تعلقات خاطر، در خاطره ی سال ها زندگی، و به راستی چگونه می توان شرح فراقی این چنین را بازگفت؟ چگونه می توان از حس و حال مردم آواره ی شهر در آن زمان پرده برداشت؟ چگونه می‌توان باز گفت حدیث خونین آنانی را که در خرمشهر ماندند و مسجد جامع شهر را محراب کرنش ملکوت ساختند؟
چه تلخ است از تمامی علایق زندگی دل بریدن و بار تعلقات بی شمار زندگی از دست رفته را به دوش آوارگی خاطر کشیدن.
چه جانکاه است این گونه از شهر و کاشانه ی خود آواره شدن. بار تأثر از دست رفتن عزیزان را به غربت زندگی کشاندن.
در طول مسیر آوارگی، قربانی دادن. شب را در بیابان به سر آوردن؛ به آنچه در پشت سر بر جا مانده، اندیشه کردن و تنها امید بازگشت دوباره به شهر، پرسوز و گداز، بار مصیب دوری را همراه کشیدن.
لیکن منظر نگاه منتظران آنجاست: در خرمشهر. در آهنگ ماندن اسطوره های مقاومت و دلیری که در آن حدیث خون این گونه فریاد می‌شود:
بگذار دشمن پیش آید، بگذار فرصت دیدارش در کوچه پس کوچه های جانکاه انتظار دفن گردد، خرمشهر گورستان آنان خواهد شد. حیات پر مخاطره ی شهر در مسجد جامع راه بر دشمن می بندد و آسودگی خاطر را از او باز می گیرد. کودکی 13 ساله مدرس و راهبر نبرد می شود؛ از دشمن و تانک‌هایش قربانی می گیرد و اسطوره می‌شود.
خون کودکان و زنان و مردان بی گناه شهر، ماشه آرپیچی نوجوان 17 ساله عریان خرمشهری را می چکاند و تانک های دشمن را شکار می‌کند. آری خون به روی دشمن ماشه ی سلاح را می چکاند. خرمشهری غریب در انتظار بازآمدن یاران، در غربت دیار خود می جنگد و راه بر دشمن می بندد،حماسه ی خون بنیاد بی ریشه دشمن را از بدو ورود به شهر در هم می کوبد و هر خانه و محله و خیابانی را مقتل مردوران می سازد.
آخرین لحظات مقاومت در مسجد جامع و کوچه ای که به شط منتهی می شود، در هجوم بی رحمانه ی دشمن به سر می آید و تنها بازماندگان حماسه پرشور مقاومت، از زیر پل به آن سوی خرمشهر، به کوت شیخ، عقب می نشینند. یاران گریان و دادخواه، از سراسر دیار، به خرمشهر می‌شتابند و شور دست یافتن دوباره به آن سوی شهر، به مسج جامع، به خرمشهر، غوغا برپا می کند.
دشمن نیز شهر را پیش روی آنان ویران ساخته، آن سوی شط را به دژی غیرقابل نفوذ مبدل می‌سازد و در خیال، خرمشهر را برای همیشه از آن خود می داند و «محمّره» اش می‌نامد.
این سوی کارون، نیروهای بازآمده، چشم جان به خرمشهر دوخته در آرزوی دست یابی دوباره به شهر، لحظات را شماره می کنند.
ساخت پل آزادی در حال انجام، تمامی چشمها را به خود می خواند. کار به پایان رساندن ساخت پل، شب ها را به همت پاکان به روز، به لحظه ی موعود پیوند می زند. پل به روی عاشقان منتظر آغوش می‌گشاید.
یاران دست‌افشان و پای‌کوبان، صف در صف، به سوی خرمشهر ره می‌سپارند. در ذهن یکایک‌شان، خاطرهی عزیزان از دست رفته، میهمان است. بدین‌خاطر، گام هایشان استوار، آنها را به پیش می‌راند.
سوم خرداد 1361 عنان اختیار از کف یاران می رود که پس از گذر یک سال و اندی انتظار خونین، دگر هیچ چیز نمی‌تواند مانع پرواز آنان به سوی خرمشهر گردد. یاران به سان تیر، از چله‌ی کمان رنج رها گشته، بی محابا به سوی میعادگاه سماع خون می‌شتابند و از پل گذشته، بار دیگر، خانه به خانه، کوچه به کوچه، محله به محله، با خون خویش تطهیر نموده و در حمله‌ای برق آسا دشمن را به کام نیستی و اسارت می‌کشانند و خرمشهر را آزاد می‌سازند.

آهنگ ها

مشخصات موسیقی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

آلبوم‌هایی از همین سبک

صدای موسیقی