اثری با آهنگسازی تهمورث پورناظری و صدای همایون شجریان
نوازندگان:
تکنواز سه تار: تهمورس پورناظری
ویلن:
فلیپ برزینا
استفنی بیبو
دیوید ریدر
پیتر ماسک
جوری فنکوچن
ناتالی کاردوچی
نیومی لفرنایس
ویلنسل:
شین کاراسکو
جوان د مارس
ویولا:
ایوان باتمر
نیلز بالتمن
کلیو تیلتن
الیزابت چیهو
کنترباس:
آندره گرباتنگو
راب اشلی
آلدن کوهن
پیانو:
ست اوسبورن
سیتار:
شجاعت حسین خان
دودوک:
پدرو اوستاچه
کمانچه:
سهراب پورناظری
کوزه،طبل باس:
جان ویک فیلد
بربت:
تهمورس پورناظری
گیتار باس:
جیمی جانسون
تار:
تهمورس پورناظری
کاخون،جیم بی ، طبل باس:
جان ویک فیلد
سه تار:
تهمورس پورناظری
سهراب پورناظری
کاوه گرایلی
سنتور:
مهیار طریحی
دف:
تهمورس پورناظری
گروه کر:
روشنک کی منش
سمیرا محسنی
نوازندگان:
تکنواز سه تار: تهمورس پورناظری
ویلن:
فلیپ برزینا
استفنی بیبو
دیوید ریدر
پیتر ماسک
جوری فنکوچن
ناتالی کاردوچی
نیومی لفرنایس
ویلنسل:
شین کاراسکو
جوان د مارس
ویولا:
ایوان باتمر
نیلز بالتمن
کلیو تیلتن
الیزابت چیهو
کنترباس:
آندره گرباتنگو
راب اشلی
آلدن کوهن
پیانو:
ست اوسبورن
سیتار:
شجاعت حسین خان
دودوک:
پدرو اوستاچه
کمانچه:
سهراب پورناظری
کوزه،طبل باس:
جان ویک فیلد
بربت:
تهمورس پورناظری
گیتار باس:
جیمی جانسون
تار:
تهمورس پورناظری
کاخون،جیم بی ، طبل باس:
جان ویک فیلد
سه تار:
تهمورس پورناظری
سهراب پورناظری
کاوه گرایلی
سنتور:
مهیار طریحی
دف:
تهمورس پورناظری
گروه کر:
روشنک کی منش
سمیرا محسنی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:20چرا رفتي چرا من بيقرارم به سر سوداي آغوش تو دارم نگفتي ماه تاب امشب چه زيباست نديدي جانم از غم ناشكيباست چرا رفتي چرا من بيقرارم به سر سوداي آغوش تو دارم خيالت گرچه عمري يار من بود اميدت گرچه در پندار من بود بيا امشب شرابي ديگرم ده ز ميناي حقيقت ساغرم ده چرا رفتي چرا من بيقرارم به سر سوداي آغوش تو دارم چرا رفتي چرا من بيقرارم به سر سوداي آغوش تو دارم نگفتي ماه تاب امشب چه زيباست نديدي جانم از غم ناشكيباست چرا رفتي چرا من بيقرارم به سر سوداي آغوش تو دارم دل ديوانه را ديوانهتر كن مرا از هر دو عالم بيخبر كن بيا امشب شرابي ديگرم ده ز ميناي حقيقت ساغرم ده چرا رفتي چرا من بيقرارم به سر سوداي آغوش تو دارم سيمين بهبهاني
-
5:49درون آينه روبرو چه مي بيني؟ تو ترجمان جهاني بگو چه مي بيني؟ تويي برابر تو، چشم در برابر چشم در آن دو چشم پر از گفت و گو چه مي بيني؟ تو هم شراب خودي هم شراب خواره ي خود سواي خون دلت در سبو چه مي بيني؟ |به چشم واسطه در خويشتن كه گم شده اي ميان همهمه و هاي و هو چه مي بيني؟ |به دار سوخته، اين نيم سوز عشق و اميد كه سوخت در شرر آرزو، چه مي بيني؟ در آن گلولهي آتش گرفتهاي كه دل است و باد مي بردش، سو به سو چه مي بيني؟ حسين منزوي
-
5:34دل سپرده ام من به روي تو در دل من است آرزوي تو دل سپرده ام من به روي تو در دل من است آرزوي تو بخت آينه باشدم اگر مينشاندم رو به روي تو جان جان جان از همه جهان ميكشد دلم پر به سوي تو دل به دل ز تو تا تو آمدم قبله گاه من خاك كوي تو دل به دل ز تو تا تو آمدم قبله گاه من خاك كوي تو منكه عاشقم مست و سرخوشم جرعه ميكشم من صبوي تو گنج آرزو در دل مني گنج آرزو در دل مني در دلم كنم جست و جوي تو در دلم كنم جست و جوي تو جان جان جان از همه جهان مي كشد دلم پر به سوي تو هومن ذاكايي
-
5:34نه فرشته ام نه شيطان كي ام و چي ام؟ همينم نه زبادم و نه آتش كه نواده ي زمينم منم و چراغ خردي كه بميرد از نسيمي نه سپيده دم به دستم نه ستاره بر جبينم منم و رداي تنگي كه به جز من اش نگنجد نه فلك بر آستانم نه خدا در آستينم نه حق حقم نه ناحق نه بدم نه خوب مطلق سيه و سپيدم :ابلق ? كه به نيك و بد عجينم تب بوسه ايم از آن لب به غنيمت است امشب كه نه آگهم كه فردا چه نشسته در كمينم نزنم نمك به زخمي كه هميشگي ست باري كه نه خسته ي نخستين نه خراب آخرينم حسين منزوي
-
7:30اي همدم روزگار چوني بي من؟ اي مونس و غمگسار چوني بي من؟ من با رخ چون خزان زردم بيتو تو با رخ چون بهار چوني بي من؟ اي زندگي تن و توانم همه تو جاني و دلي، اي دل و جانم همه تو تو هستي من شدي، از آني همهمن من نيست شدم در تو، از آنم همه تو عشقت به دلم درآمد و شاد برفت باز آمد و رخت خويش بنهاد برفت گفتم به تكلف دو سه روزي بنشين بنشست و كنون رفتنش از ياد برفت اي در دل من ميل و تمنا همه تو واندر سر من مايه سودا همه تو هرچند به روزگار در مينگرم امروز همه تويي و فردا همه تو مولوي
-
5:17شتك زده است به خورشيد خون بسياران بر آسمان كه شنيده است از زمين باران دريده شد گلوي ني زنان عشق نواز به نيزه ها كه بريدندشان ز نيزاران نسيم نيست نه بيم است بيم دار شدن كه لرزه مي فكند بر تن سپيداران سراب امن و امان است اين نه امن و امان كه ره زده است فريبش به باور ياران چو چاه ريخته آوار ميشوم بر خويش كه شب رسيده و ويران ترند بيماران براي من سخن از من مگو به دلجويي مگير آينه پيش ز خويش بيزاران كجا به سنگرس ديو و سنگ بارانش در آبگينه حصاري شوند هشياران حسين منزوي
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان