ترانهی پاپ
دلخسته از دریا و از امواج طوفان
ره می سپردم بی سبب در این خیابان
یک لحظه چشمانم به چشمان تو افتاد
گیسو پریشان کرده بودی زیر باران
تو رفتی و شب رفت و من ماندم پریشان
دل به عشقت دادم میدانی دردم را
در دستت میگیری دست سردم را
هر شب با بی تابی هم بغض بارانم
از گریه لبریزم از تو می خوانم
مرا از من گرفتی چه ساده دل ربودی
دلیل خنده هایم تو هستی و تو بودی
رهایم کردی اما چگونه میتوانی
برای این کبوتر تو تنها آشیانی
هوایم تو هستی نفس با تو چه زیباست
کنار تو بودن شبیه لمس رویاست
غم از جان فزون شد
دلم دریای خون شد
جهانم پس از تو حصاری از جنون شد
دلخسته از دریا و از امواج طوفان
ره می سپردم بی سبب در این خیابان
یک لحظه چشمانم به چشمان تو افتاد
گیسو پریشان کرده بودی زیر باران
تو رفتی و شب رفت و من ماندم پریشان
دل به عشقت دادم میدانی دردم را
در دستت میگیری دست سردم را
هر شب با بی تابی هم بغض بارانم
از گریه لبریزم از تو می خوانم
مرا از من گرفتی چه ساده دل ربودی
دلیل خنده هایم تو هستی و تو بودی
رهایم کردی اما چگونه میتوانی
برای این کبوتر تو تنها آشیانی
هوایم تو هستی نفس با تو چه زیباست
کنار تو بودن شبیه لمس رویاست
غم از جان فزون شد
دلم دریای خون شد
جهانم پس از تو حصاری از جنون شد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه