تصنیف ارکسترال ابوعطا
تو رفتی و طی شد به درد فراقت
به شوق نگاهت جوانی من
پس از شب هجران از این دل نالان
ندیده کسی شادمانی من
ز سوز نهانم کنون به فغانم
شرر زده آتش به خانه ی دل
دلم ز تو خون شد جفای تو چون شد
بهانه ی اشک شبانه ی من
بگذشته چو بهار من
تا رفتی ز کنار من
دور از تو من و این شب تارم
می سوزم ز جفای تو
دلخونم ز وفای تو
سرگردان چه کند دل زارم
باز آ یک امشب تو به بالینم
از غم برهان دل مسکینم
با من شیدا یک دم وفا کن
در دلم شوری تازه برپا کن
تو رفتی و طی شد به درد فراقت
به شوق نگاهت جوانی من
پس از شب هجران از این دل نالان
ندیده کسی شادمانی من
ز سوز نهانم کنون به فغانم
شرر زده آتش به خانه ی دل
دلم ز تو خون شد جفای تو چون شد
بهانه ی اشک شبانه ی من
بگذشته چو بهار من
تا رفتی ز کنار من
دور از تو من و این شب تارم
می سوزم ز جفای تو
دلخونم ز وفای تو
سرگردان چه کند دل زارم
باز آ یک امشب تو به بالینم
از غم برهان دل مسکینم
با من شیدا یک دم وفا کن
در دلم شوری تازه برپا کن
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه