display result search
منو

قصه گیسو

  • 7 قطعه
  • 6':01" مدت زمان
  • 56 دریافت شده
موسیقی دستگاهی
نوازنده ی عود : شهرام میرجلالی
نوازنده ی کمانچه : کوروش بابایی
نوازنده ی نی : داوود ورزیده
نوازنده ی تنبک : محمود فرهمند بافی
نوازنده ی تار : بهرام خافی
نوازنده ی دف : مسعود حبیبی

آهنگ ها

  • عنوان
    زمان
  • 7:46
    دوش در حلقه ي ما قصه ي گيسوي تو بود تا دل شب سخن از سلسله ي موي تو بود عالم از شور و شر عشق خبر هيچ نداشت فتنه انگيز جهان غمزه ي جادوي تو بود من سرگشته هم از اهل سلامت بودم دام راهم شكن طره ي هندوي تو بود دل كه از ناوك مژگان تو در خون مي‌ گشت باز مشتاق كمانخانه ي ابروي تو بود به وفاي تو كه بر تربت حافظ بگذر كز جهان مي‌ شد و در آرزوي روي تو بود حافظ
  • 5:59
    منم آن عاشق عشقت كه جز اين كار ندارم كه بر آن كس كه نه عاشق به جز انكار ندارم دل غير تو نجويم سوي غير تو نپويم گل هر باغ نبويم سر هر خار ندارم نخورد خسرو دل غم مگر الا غم شيرين به چه دل غم خورم آخر ، دل غمخوار ندارم تو كه بي‌ داغ جنوني ، خبري گوي كه چوني كه من از چون و چگونه دگر آثار ندارم مكن اي دوست ملامت بنگر روز قيامت همه موجم ، همه جوشم سر درياي تو دارم چو ز تبريز برآمد مه شمس الحق و دينم سر اين ماه شبستان سپهدار ندارم مولوي
  • 3:33
  • 6:38
    عجب آن دلبر زيبا كجا شد عجب آن سرو خوش بالا كجا شد برو در ره بپرس از رهگذاران كه آن همراه جان افزا كجا شد چو ديوانه همي‌ گردم به صحرا كه آن آهو در اين صحرا كجا شد دو چشم من چو جيحون شد ز گريه كه آن گوهر در اين دريا كجا شد ز ماه و زهره مي‌ پرسم همه شب كه آن مه رو بر اين بالا كجا شد مولوي
  • 5:53
    دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نمي‌ گيرد ز هر در مي‌ دهم پندش وليكن در نمي‌ گيرد خدا را اي نصيحتگو حديث مطرب و مي گو كه نقشي در خيال ما از اين خوش تر نمي‌ گيرد چه خوش صيد دلم كردي بنازم چشم مستت را كه كس مرغان وحشي را از اين خوش تر نمي‌ گيرد خدا را رحمي اي منعم كه درويش سر كويت دري ديگر نمي‌ داند رهي ديگر نمي‌ گيرد بيا اي ساقي گلرخ بياور باده ي رنگين كه فكري در درون ما از اين بهتر نمي‌ گيرد حافظ
  • 8:41
    در ميان پرده ي خون عشق را گلزارها عاشقان را با جمال عشق بي‌ چون كارها عقل گويد شش جهت حدست و بيرون راه نيست عشق گويد راه هست و رفته‌ ام من بارها عقل بازاري بديد و تاجري آغاز كرد عشق ديده زان سوي بازار او بازارها هين خمش كن خار هستي را ز پاي دل بكن تا ببيني در درون خويشتن گلزارها مولوي
  • 6:01
    ماها چو به چرخ دل برآيي چون جان به تن جهان درآيي ماها چه لطيف و خوش لقايي اي ماه بگو كه از كجايي هر دم كه ز باده ي تو نوشيم بس روشن جان و تيزگوشيم بي هوش شديم و بس به هوشيم اي ماه بگو كه از كجايي در زير درخت تو نشينيم وز ميوه ي دلكش تو چينيم جز گلشن روي تو نبينيم اي ماه بگو كه از كجايي اي رشك بتان و بت پرستان آرام دل خراب مستان پا را بمكش ز زيردستان اي ماه بگو كه از كجايي مولوي

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

آلبوم‌هایی از همین سبک

صدای موسیقی