ترانه ساخته محمدرضا چراغعلی، 1392
میدونم خیلی وقته شب و روز
با سکوتت منو ویرون میکنی
دیگه نه عاشقی و نه بیقرار
داری احساستو پنهون میکنی
میدونم چشمای مهربون تو
حرف تازه واسه گفتن ندارن
دستای تو دیگه راحت میتونن
دستای سردمو تنها بذارن
ولی من میخوام یکی از این روزا
بیام و تو چشم تو نگاه کنم
اگه عشق تو خطا بوده و بس
من میخوام دوباره اشتباه کنم
تو خودت اسیری و نمیبینی
که چقد تشنه ی احساس تو ام
زیر خاک کهنه ی خاطره ها
منم اون عشقی که میراث تو ام
اگه یه لحظه بجای من بودی
میشد این قصه به جایی برسه
واسه تو سخته که عاشق بمونی
نمیخوای دل به نویی برسه
میدونم خیلی وقته شب و روز
با سکوتت منو ویرون میکنی
دیگه نه عاشقی و نه بیقرار
داری احساستو پنهون میکنی
میدونم چشمای مهربون تو
حرف تازه واسه گفتن ندارن
دستای تو دیگه راحت میتونن
دستای سردمو تنها بذارن
ولی من میخوام یکی از این روزا
بیام و تو چشم تو نگاه کنم
اگه عشق تو خطا بوده و بس
من میخوام دوباره اشتباه کنم
تو خودت اسیری و نمیبینی
که چقد تشنه ی احساس تو ام
زیر خاک کهنه ی خاطره ها
منم اون عشقی که میراث تو ام
اگه یه لحظه بجای من بودی
میشد این قصه به جایی برسه
واسه تو سخته که عاشق بمونی
نمیخوای دل به نویی برسه
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه