تصنیفی با صدای محمد عبدالحسینی، شعر لاهوتی و آهنگسازی جلیل عندلیبی
گرفتار تو ام پرسش کن از حال پریشانم
پریشان خاطرم رحمی نما بر چشم گریانم
به روی همچو روز و موی چون شام ات
قسم جانا که دور از روی و مویت
روز را از شب نمی دانم
دگر طاقت نمانده است ای مه آزارم نده آخر
نه از سنگم نه از آهن
دل و جان دارم ای سرور
گرفتار تو ام
نمی دانی دلم در آتش عشق تو می سوزد
چرا رحم ات نمی آید؟
نگارم دلبرم جانم
دلم خرم شد از دوری
بیا دیگر که با شادی
ز گنج دیده بی پایان
به پایت گوهر افشانم
دمت گر از دلت آتش
رود بر سرم طوفان
دل از مهرت نمی گیرم
سر از امر ات نپیچانم
گرفتار تو ام پرسش کن از حال پریشانم
پریشان خاطرم رحمی نما بر چشم گریانم
به روی همچو روز و موی چون شام ات
قسم جانا که دور از روی و مویت
روز را از شب نمی دانم
دگر طاقت نمانده است ای مه آزارم نده آخر
نه از سنگم نه از آهن
دل و جان دارم ای سرور
گرفتار تو ام
نمی دانی دلم در آتش عشق تو می سوزد
چرا رحم ات نمی آید؟
نگارم دلبرم جانم
دلم خرم شد از دوری
بیا دیگر که با شادی
ز گنج دیده بی پایان
به پایت گوهر افشانم
دمت گر از دلت آتش
رود بر سرم طوفان
دل از مهرت نمی گیرم
سر از امر ات نپیچانم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:13
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه