تصنیف افشاری ساخته زمان اسماعیلی، ۱۳۸۴
مرغ دلم باز پریدن گرفت
طوطی جان قند چریدن گرفت
اشتر دیوانه سرمست من
سلسله ی عقل دریدن گرفت
شیر نظر با سگ اصحاب کهف
خون مرا باز خوریدن گرفت
باد صبا باز وزان شد به باغ
بر گل و گلزار وزیدن گرفت
عشق فروشید به عیبی مرا
سوخت دلش بازخریدن گرفت
دشمن من دید که با دوستم
او ز حسد دست گزیدن گرفت
جرعه آن باده بی زینهار
بر سر و بر دیده دویدن گرفت
دل برهید از دغل روزگار
در بغل عشق خزیدن گرفت
خلق عصااند عصا را فکند
قبضه هر کور که دیدن گرفت
مرغ دلم باز پریدن گرفت
طوطی جان قند چریدن گرفت
اشتر دیوانه سرمست من
سلسله ی عقل دریدن گرفت
شیر نظر با سگ اصحاب کهف
خون مرا باز خوریدن گرفت
باد صبا باز وزان شد به باغ
بر گل و گلزار وزیدن گرفت
عشق فروشید به عیبی مرا
سوخت دلش بازخریدن گرفت
دشمن من دید که با دوستم
او ز حسد دست گزیدن گرفت
جرعه آن باده بی زینهار
بر سر و بر دیده دویدن گرفت
دل برهید از دغل روزگار
در بغل عشق خزیدن گرفت
خلق عصااند عصا را فکند
قبضه هر کور که دیدن گرفت
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه