بازخوانی تصنیف قدیمی با تنظیم تهمورس پورناظری، 1384
من کسی را دوست می دارم که او اصلا نمی داند
عشق را می داند تجربه های دنیا را در کف دست مهربانش دارد
اما زیرکانه عاشق است
پهلو به عشق می زند که رسوا نشه
کاش درآسمان همه ابرها دلتنگ بشن
بارون بشن تا واسم یه عالمه سوغاتی همراش بیاره
اون نگاه گرم تو جام شرابه
اما سرابه
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
رنج و عذابه
آهِ من ترسم شبی دامنت بگیره
با دلم بازی مکن عاشق و اسیره
ترسم بمیره
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
رنج و عذابه
یک شب از روی صفا
با دلم وفا کن
یا وفا کن با دلم
یا مرا رها کن
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
رنج و عذابه
می شکنی شیشه ی دلم
قدرشو ندونی
مهربونی با همه
با من و دل من نامهربونی
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
رنج و عذابه
من کسی را دوست می دارم که او اصلا نمی داند
عشق را می داند تجربه های دنیا را در کف دست مهربانش دارد
اما زیرکانه عاشق است
پهلو به عشق می زند که رسوا نشه
کاش درآسمان همه ابرها دلتنگ بشن
بارون بشن تا واسم یه عالمه سوغاتی همراش بیاره
اون نگاه گرم تو جام شرابه
اما سرابه
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
رنج و عذابه
آهِ من ترسم شبی دامنت بگیره
با دلم بازی مکن عاشق و اسیره
ترسم بمیره
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
رنج و عذابه
یک شب از روی صفا
با دلم وفا کن
یا وفا کن با دلم
یا مرا رها کن
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
رنج و عذابه
می شکنی شیشه ی دلم
قدرشو ندونی
مهربونی با همه
با من و دل من نامهربونی
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه
رنج و عذابه
کاربر مهمان