display result search
- 3718
دریای بی کران
آلبومی با آهنگسازی سعید فرجپوری و صدای سالار عقیلی
نوازندگان گروه دستان:
تار: حمید متبسم، تنبک، بم دایره، دایره: پژمان حدادی، بربط: حسین بهروزی نیا، دف، دایره، کوزه، دمام: بهنام سامانی، کمانچه سعید فرجپوری
نوازندگان گروه دستان:
تار: حمید متبسم، تنبک، بم دایره، دایره: پژمان حدادی، بربط: حسین بهروزی نیا، دف، دایره، کوزه، دمام: بهنام سامانی، کمانچه سعید فرجپوری
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
8:37به دريايي در افتادم كه پايانش نمي بينم به دردي مبتلا كشتم كه درمانش نمي بينم دلا بيزار شو از جان اگر جانا همي خواهي كه هر كو شمع جان جويد غم جانش نمي بينم چه جويم بيش از اين گنجي كه سر آن نمي دانم چه پويم بيش از اين راهي كه پايانش نمي بينم عطار نيشابوري
-
11:05چه دانستم كه اين درياي بي پايان چنين باشد بخارش آسمان گردد كف دريا زمين باشد لب دريا همه كفر است و دريا جمله دين داري وليكن گوهر دريا وراي كفر و دين باشد عطار نيشابوري
-
6:30اي دل شكايت ها مكن تا نشنود دلدار من اي دل نمي ترسي مگر از يار بي زنهار من اي دل مرو در خون من در اشك چون جيحون من نشنيده اي شب تا سحر آن ناله هاي زار من گفتم امانم ده به جان خواهم كه باشي اين زمان تو سرده و من سرگران اي ساقي خمار من گفتم منم در دام تو چون گم شوم بي جام تو بفروش يك جامم به جان وانگه ببين بازار من مولوي
-
6:31چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم كه ياد باغ بهشتش درين قفس نرود به بوي زلف تو دم ميزنم درين شب تار و گرنه چون سحرم بي تو يك نفس نرود هوشنگ ابتهاج
-
8:19حال خونين دلان كه گويد باز وز فلك خون خم كه جويد باز هر كه چون لاله كاسه گردان شد زين جفا رخ به خون بشويد باز جز فلاطون خم نشين شراب سر حكمت به ما كه گويد باز حافظ
-
8:40نثار آه سحر مي كنم سرشك نياز كه دامن توام اي گل ز دسترس نرود دلا بسوز و به جان بر فروز آتش عشق كزين چراغ تو دودي به چشم كس نرود فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است كه كار دلبري گل ز خار و خس نرود هوشنگ ابتهاج
-
12:16دمي با غم به سر بردن جهان يك سر نمي ارزد به مي بفروش دلق ما كز اين بهتر نمي ارزد شكوه تاج سلطاني كه بيم جان در او در كس كلاهي دلكش است اما به ترك سر نمي‌ارزد به كوي مي فروشانش به جايي بر نمي گيرد زهي سجاده تقوا كه يك ساغر نمي ارزد تو را آن به كه روي خود ز مشتاقان بپوشاني كه شادي جهانگيري غم لشكر نمي ارزد چه آسان مي نمود اول غم دريا به بوي سود غلط گفتم كه اين طوفان به صد گوهر نمي ارزد حافظ
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه