موسیقی دستگاهی
نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
نوازنده ی کمانچه و کمانچه آلتو : شروین مهاجر
نوازنده ی تنبک : محمود فرهمند
نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
نوازنده ی کمانچه و کمانچه آلتو : شروین مهاجر
نوازنده ی تنبک : محمود فرهمند
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
۳:۰۸ناز را رویی بباید همچو ورد چون نداری گرد بدخویی مگرد یا بگستر فرش زیبایی و حسن یا بساط كبر و ناز اندر نورد در سرت بادست و بر رو آب نیست پس میان ما دو تن زین ست گرد زشت باشد روی نازیبا و ناز صعب باشد چشم نابینا و درد ناز با ما كن كه درباید همی این نیاز گرم را آن ناز سرد سنایی
-
۱:۳۳نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
-
۱:۰۹نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
-
۷:۳۶پای سرو بوستانی در گل ست سرو ما را پای معنی در دل ست ای برادر ما به گرداب اندریم وان كه شنعت می زند بر ساحل ست نسبت عاشق به غفلت می كنند وان كه معشوقی ندارد غافل ست ذل جاه و مال و ترك نام و ننگ در طریق عشق اول منزل ست گر بمیرد طالبی دربند دوست سهل باشد زندگانی مشكل ست عاشقی می گفت و خوش خوش می گریست جان بیاساید كه جانان قاتل ست سعدی
-
۳:۵۲نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
-
۵:۵۹در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست در نعل سمند او شكل مه نو پیدا وز قد بلند او بالای صنوبر پست آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست حافظ
-
۲:۱۴نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
-
۵:۳۷روز وصل دوست داران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد كامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد مبتلا گشتم در این بند و بلا كوشش آن حق گزاران یاد باد گر چه صد رود است در چشمم مدام زنده رود باغ كاران یاد باد راز حافظ بعد از این ناگفته ماند ای دریغا رازداران یاد باد حافظ
-
۱:۳۳نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
-
۵:۰۶عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن تا چه ها در می دمد این عشق در سرنای تن هست این سرنا پدید و هست سرنایی نهان از می لب هاش باری مست شد سرنای من گاه سرنا می نوازد گاه سرنا می گزد آه از این سرنایی شیرین نوای نی شكن مولوی
-
۱:۴۳نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
-
۴:۰۸چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست كه نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست دگر به روی كسم دیده بر نمی باشد خلیل من همه بت های آزری بشكست مجال خواب نمی باشدم ز دست خیال در سرای نشاید بر آشنایان بست در قفس طلبد هر كجا گرفتاری ست من از كمند تو تا زنده ام نخواهم جست غلام دولت آنم كه پای بند یكی ست به جانبی متعلق شد از هزار برست اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی چه فتنه ها كه بخیزد میان اهل نشست سعدی
-
۳:۵۹نوازنده ی تار : ارشد تهماسبی
-
۴:۱۲فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق كه در این دامگه حادثه چون افتادم من ملك بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم سایه ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر كوی تو برفت از یادم می خورد خون دلم مردمك دیده سزاست كه چرا دل به جگرگوشه ی مردم دادم حافظ
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه