display result search
منو

عطر گیسو

  • 10 قطعه
  • 6':34" مدت زمان
  • 28 دریافت شده
ترانه در فضای موسیقی دستگاهی

آهنگ ها

  • عنوان
    زمان
  • 8:45
    شد نغمه خوان مرغ سحر چشمان من مانده به در قلبم گواهی می دهد كه او نمی آید دگر ای دل كجا رفته چرا رفته ز من راز خود نهفته شب تا سحر یك دم ز دست غم دگر چشم من نخفته تا نوای مرغ سحر برخیزد جام صبرم ریزد طاقت از جان من گریزد به نامه ی او گوهر افشانم صد ره آن را خوانم درد و غم با دلم ستیزد به آن امیدم كه از در آید به خنده لب بگشاید تا شاید عقده ها گشاید روی مه بنماید تا غمم سر آید كاش گل من خنده زنان آن كه بود مونس جان آید و دل گردد شاد و بی تاب روشنی بخشد بر من چو مهتاب به آن امیدم كه از در آید به خنده لب بگشاید تا شاید عقده ها گشاید روی مه بنماید تا غمم سر آید شد نغمه خوان مرغ سحر چشمان من مانده به در قلبم گواهی می دهد كه او نمی آید دگر ای دل كجا رفته چرا رفته ز من راز خود نهفته شب تا سحر یك دم ز دست غم دگر چشم من نخفته كریم فكور
  • 4:20
    می داد مهی آوا مستانه به جمع ما كه ای بی خبر ها خیزید گل افشانید آوای طرب خوانید در رهگذرها آمد بخت رمیده دل ها رمیده بر دامن افق نشسته سپیده ای زهره نوایی از آن چنگ فریبا صد راز بیان كن تو از عالم بالا امشب تو ای زهره بیا از رخت شام مرا چون سحر كن یك دم به اقصا نگری همچو مرغ سحری نغمه سحر كن دنیا دنیا تو عشق و امیدی دل را دل را شوری و نویدی آمد بخت رمیده دل ها رمیده بر دامن افق نشسته سپیده ای زهره نوایی از آن چنگ فریبا صد راز بیان كن تو از عالم بالا تورج نگهبان
  • 4:24
    نه هوایی نه صفایی چو گلی در سایه رسته به فروغی ره نجسته ، شده یك سر شام و سحرش كه نیفتد نوری به سرش نه به پایش جوی آبی ، نه به رویش آفتابی پا در گل ، بی حاصل پرتو مهری نفتد بر سر و رویش تا كه دهد جلوه به رخسار نكویش خورشیدی تو مگر من آن گل كه دگر بهره ز تو نبرم از نور تو جدا افتاده به خدا سایه ی غم به سرم خورشیدی تو مگر من آن گل كه دگر بهره ز تو نبرم از نور تو جدا افتاده به خدا سایه ی غم به سرم تو كه خورشید منی فروغ امید منی مایه ی زندگی و نشاط جاوید منی سایه ی سیاه غم شده بلای جانم دور از آن رخ تابان تا به كی بمانم از بند تیره بختی باز آی و وارهانم تو كه خورشید منی فروغ امید منی مایه ی زندگی و نشاط جاوید منی سایه ی سیاه غم شده بلای جانم دور از آن رخ تابان تا به كی بمانم از بند تیره بختی باز آی و وارهانم ابوالقاسم حالت
  • 5:49
    رسد عطر گیسوانت چو نسیم اگر بگویم شكفد به گلشن دل گل عشق و آرزویم ز فروغ مهر روشن شود این شب جدایی اگر ای مه فسونگر نگاهی كن به سویم سرشت شوقم به دامان ریزد نوای عشق از دل و جان خیزد تو همان بلای جانی كه دل مرا شكسته تو غم مرا ندانی كه به جان من نشسته تو بیا تو بیا كه دو چشم من نخفته دل من ز غمت به خدا دمی نرسته دلمو نمی نوازی به نگاه چاره سازی به پیام آشنایی به كلام دلنوازی نرسد پیام مهری ز لب نوش تو ام نكنی ز من تو یادی كه فراموش تو ام چه شود چو آن نسیم سحری به من و كلبه ی من گذری تاریكی غم از دل ببری تورج نگهبان
  • 6:48
    كیستم من راز مستی برق عشقی از هستی داستانی از جوانی قصه ای زان سرمستی سخنی بر لب مانده طربی از دل رانده گاه چون جام می در گردشم گاه چون پروانه در آتشم گه می گریم گه نالم چون ابر و چون دریا بر كوه و صحرا گوهر افشانم بی پروا گاه به كنار گل چون خاری به بهاران در گلزاری ز جوانی ها رویایی ز دل طوفان ها آوایی ز شراب هستی جامی ز امید و حرمان نامی به كنار زهره چنگی ز نوای دل ها آهنگی سخنی بر لب مانده طربی از دل رانده نغمه ای ناگفته خاطری آشفته آرزویی در دل بنهفته مهرداد اوستا
  • 5:03
    شیدای زمانم، رسوای جهانم بی دلبر و بی دل ، بی نام و نشانم دامن مكش از من ، بنشین كه نه شاید آن دل كه سپردم ، دیگر بستانم افسونگری ای افسانه ی من افسانه ی دل دیوانه ی من شوری و نویدی در تیرگی شب های سیه ای روشنی كاشانه ی من چون نور امیدی در تیرگی شب های سیه ای روشنی كاشانه ی من چون نور امیدی شیدای زمانم رسوای جهانم بی دلبر و بی دل ، بی نام و نشانم دامن مكش از من ، بنشین كه نه شاید آن دل كه سپردم ، دیگر بستانم شمعم كه به جان می سوزم تا محفل دل افروزم افسانه منم ، افسانه ی عشقم حال دل خود می دانم گر لب ز سخن می دوزم دیوانه منم ، دیوانه ی عشقم پروا از غم ها نكنم پروانه ام و پروا نكنم از آتش سوزان من خود سر تا پا شررم آتش كم زن بر بال و پرم ای شمع فروزان من خود سر تا پا شررم آتش كم زن بر بال و پرم ای شمع فروزان شیدای زمانم رسوای جهانم بی دلبر و بی دل ، بی نام و نشانم دامن مكش از من ، بنشین كه نه شاید آن دل كه سپردم ، دیگر بستانم تورج نگهبان
  • 6:50
    هم چون شمعی آتش بر جانم باشد آه جانی سوزان ، جسمی لرزانم باشد آه اشكم اشكم با دل پیمانم باشد جانی سوزان ، جسمی لرزانم باشد هم چون شمعی از جانم آتش بارد آبی كز غم آتش بر جانم باشد نه ز فردایی خرسندم نه به سودایی پابندم نه مرا شوقی تا كس بیند لبخندم گه با شادی همدم گه با غم پیوندم بر هر چشمی پا گذارم گه با شور مستی گه با رنج هستی این عمر كوته سر آرم گوهری رخشانم در صدف پنهانم عمری دارم كوته دردا كه در این ره یك دم می مانم گاه هم چون شمعم بر گل ها پیدا سازم راز ناپیدا را رسوا سازم دل های شیدا را بنشانم آتش سودا را گوهری رخشانم در صدف پنهانم زیب چشمانم عمری دارم كوته دردا كه در این ره یك دم می مانم تورج نگهبان
  • 7:17
    تو ای در اشك خود صد جلوه چون رویا گرفته همه شب تا سحر چون آه من بالا گرفته تو ای ابر خزانی چه می دانی ز دردم كه با من در فغانی چه می دانی تو هردم بگو با او بگو با هم شویم افسانه ی من بگو افسانه ای از این دل دیوانه ی من امشب كه تو باشی ، هم آواز دل من با آن گل نازم بگو راز دل من تو ای ابر سیه دامن بگو افسانه ای از من بگو ای به سینه ی آسمان نشسته چو دود آهم كه دارم تو را به جان آرزو به جز وصل تو نخواهم به جز وصل تو در خاطر ندارم من خیالی دو چشم من كجا دوری تو را یاری تو داری آه بگو ای فروغ دیده كه دلم به خون كشیدی كه به جز جفا چه كردی كه به جز وفا چه دیدی بگذر در كلبه ام كه در شب سیاه من نور امیدی مهرداد اوستا
  • 6:08
    در پندارم می بینم نقش عشق دیرینم در سینه ام آیینه دارم نقش رویت بنماید شور عشقم افزاید این دل كه من در سینه دارم خواهم دیگر چون آهی بر آسمان برخیزم چون عمر بگذشته زین هستی بگریزم آه پرسم راه آشیانت در دل شب ، از ستاره سرگردان چون طوفان سركشم از هر كناره سركشم از هر كناره چو به سر آرم شب جدایی را نگرم من نور آشنایی را كه ز خورشید رخم دمیده تو به من گویی غم پنهانت چكدم اشك وفا ز دیده بنگر كه در این تنهایی یاد تو برد از هوشم سوزد لب خاموشم را بوسه ی ماهت باز آ به كنارم باز آ دیگر ز غم آزادم كن مرغ دل من ای صیاد در پندارم می بینم نقش عشق دیرینم در سینه ام آیینه دارم نقش رویت بنماید شور عشقم افزاید این دل كه من در سینه دارم خواهم دیگر چون آهی بر آسمان برخیزم چون عمر بگذشته زین هستی بگریزم س - اعلامی
  • 6:34
    شكوفه می بارد از دست شاخه ها دوباره به دامن صحرا می ریزد آسمان ستاره چنان پرستو دل من در آرزوی سینه ز سوی تو پر كشیده كشیده پر سوی چمن كه بوی گیسوی تو از صبا شنیده تو گفته بودی نكنی مرا به دست غم خود رها دوباره تو یار پیمان شكنم ، شكسته ای وعده ی خود چرا دوباره بیا كه عمر ما چو عمر این گل ها بقا ندارد بیا بهار من ، بهار من بی تو صفا ندارد مرا چه دیدی چنان بهاری چه جای شادی ، چه روزگاری نشد بهاری گل من كه بر در كلبه ی من تو پا گذاری پرویز وكیلی

مشخصات موسیقی

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

آلبوم‌هایی از همین سبک

صدای موسیقی