موسیقی پاپ با کلام
باران مهتابی بر من نمیباری
من یوسف عشقم پس کو خریداری
من بی تو تب دارم هذیان نمیگویم
با موج دریا از توفان نمیگویم
این سرخی چهره از آتش درد است
رنج و غمی پنهان درنده مرد است
میسوزم از عشقت چون شعله بی فریاد
شب را چراغان کن ای روشنی آباد
روزی تو می آیی از مرز باورها
میلغزد از شادی اشک کبوترها
اکبر آزاد
باران مهتابی بر من نمیباری
من یوسف عشقم پس کو خریداری
من بی تو تب دارم هذیان نمیگویم
با موج دریا از توفان نمیگویم
این سرخی چهره از آتش درد است
رنج و غمی پنهان درنده مرد است
میسوزم از عشقت چون شعله بی فریاد
شب را چراغان کن ای روشنی آباد
روزی تو می آیی از مرز باورها
میلغزد از شادی اشک کبوترها
اکبر آزاد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه