مرثیه ای عاشورایی با آهنگسازی و صدای جبار عباسی فلاح
ظهر را خاکم در اندوه خدا خواسته بود
سر جدا دست جدا چشم جدا خواسته بود
خواست تا صبح قیامت به نمازش باشند
این همه دست که لبریز دعا خواسته بود
کوچه کوچکی از صبح قیامت بوده است
رستخیزی که ز تقدیر به پا خاسته بود
با خودت گفته ای آیا که خدا مردم را
سوگوار غمین قوم چرا خواسته بود؟
با خودت گفته ای آیا که چرا این همه یار
کشته از باده کرببلا خواسته بود؟
به یقین حضرت دوست
خویش را در پس این حادثه ها خواسته بود
ظهر را خاکم در اندوه خدا خواسته بود
سر جدا دست جدا چشم جدا خواسته بود
خواست تا صبح قیامت به نمازش باشند
این همه دست که لبریز دعا خواسته بود
کوچه کوچکی از صبح قیامت بوده است
رستخیزی که ز تقدیر به پا خاسته بود
با خودت گفته ای آیا که خدا مردم را
سوگوار غمین قوم چرا خواسته بود؟
با خودت گفته ای آیا که چرا این همه یار
کشته از باده کرببلا خواسته بود؟
به یقین حضرت دوست
خویش را در پس این حادثه ها خواسته بود
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه