باز خوانی تصنیفهای علی تجویدی با تنظیم مهرداد پازوکی
نوازندگان:
ویلن: ارسلان کامکار، رسول بهبهانی، مازیار ظهیرالدینی، نیما ظاهری
ویولا: عمادرضا نکویی
ویلنسل: کریم قربانی
کنترباس: علیرضا خورشیدفر
فلوت: ناصر رحیمی
ابوا: فرشید حفظی فر
تار: شهریار فریوسفی
عود: حسین بهروزینیا
سنتور: مجید اخشابی
تنبک: کامبیز گنجهای
به اهتمام فریدون شهبازیان
نوازندگان:
ویلن: ارسلان کامکار، رسول بهبهانی، مازیار ظهیرالدینی، نیما ظاهری
ویولا: عمادرضا نکویی
ویلنسل: کریم قربانی
کنترباس: علیرضا خورشیدفر
فلوت: ناصر رحیمی
ابوا: فرشید حفظی فر
تار: شهریار فریوسفی
عود: حسین بهروزینیا
سنتور: مجید اخشابی
تنبک: کامبیز گنجهای
به اهتمام فریدون شهبازیان
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
8:52كجا سفر رفتي كه بي خبر رفتي اشكم را چرا نديدي از من دل چرا بريدي پا از من چرا كشيدي كه پيش چشمم بر دگر رفتي بيا به بالينم كه جان مسكينم تاب غم دگر ندارد جز بر تو نظر ندارد جان بي تو ثمر ندارد مگر چه كردم كه بي خبر رفتي چه قصه ها تو از وفا گفتي با من تو بي محبتي كنون جانا يا من تو چنان شرر به خدا خبر زخدا نداري رود آتش از سرآن سرا كه تو پا گذاري سوز دلم را تو نداني آتش جانم ننشاني با غمت درآميزم از بلا نپرهيزم پيش از آن برم بنشين كز ميانه برخيزم رو به توكردم به خدا خو به توكردم كه هم آغوش تو باشم دل به تو بستم به اميدت بنشستم كه قدح نوش تو باشم چه شود اگر نفس سحر خبري ز تو آرد به كس دگر نكنم نظر كه دلم نگذارد رو به توكردم به خدا خو به توكردم كه هم آغوش تو باشم دل به تو بستم به اميدت بنشستم كه قدح نوش تو باشم چه شود اگر نفس سحر خبري ز تو آرد به كس دگر نكنم نظر كه دلم نگذارد رفتي و صبر و قرارمرا بردي بردي طاقت اين دل زار مرا بردي بردي (معيني كرمانشاهي)
-
7:31اميد جانم ز سفر باز آمد شكر دهانم ز سفر باز آمد عزيز آن كه بي خبر به ناگهان رود سفر چو ندارد ديگر دلبندي به لبش ننشيند لبخندي چو غنچه سپيده دم شكفته شد لبم ز هم كه شنيدم يارم باز آمد ز سفر غمخوارم باز آمد همچنان كه عاقبت پس از همه شب بدمد سحر ناگهان نگار من چنان مه نو آمد از سفر همچنان كه عاقبت پس از همه شب بدمد سحر ناگهان نگار من چنان مه نو آمد از سفر من هم پس از آن دوري بعد از غم مهجوري يك شاخه گل بردم به برش يك شاخه گل بردم به برش ديدم كه نگار من سرخوش ز كنار من بگذشت و به بر، يار دگرش واي از آن گلي كه دست من بود، خموش و يك جهان سخن بود گل كه شهره شد به بي وفايي، ز ديدن چنين جدايي ز غصه پاره پيرهن بود (معيني كرمانشاهي)
-
8:03آتشي ز كاروان جدا مانده اين نشان ز كاروان به جا مانده يك جهان شرار تنها مانده در ميان صحرا به درد خود سوزد به سوز خود سازد سوزد از جفاي دوران فتنه و بلاي طوفان فناي او خواهد به سوي او تازد من هم اي ياران تنها ماندم آتشي بودم برجا ماندم با اين گرمي جان در ره مانده حيران اين غم خود به كجا ببرم با اين جان لرزان با اين پاي لغزان ره به كجا ز بلا ببرم مي سوزم با بي پروايي مي لرزم بر خود از اين تنهايي آتشي خو هستي سوزم شعله جاني بزم افروزم بي پناهي محفل آرا بي نصيبي تيره روزم كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش كي روي ره ز كه پرسي چه كني چون باشي در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي (بيژن ترقي)
-
5:01كو ياري تا به ديارم برساند پيغامم را به نگارم برساند كو غمخواري كه كنارم بنشيند دلدارم را به كنارم برساند من هم جدا شدم ز آشيانه من هم دلم شكسته اي زمانه من هم به ناله هاي عاشقانه در اين زمانه گشت ام فسانه بي خبرم ، ز جاي بي نشان تو بر لب من رسيده جان به جان تو هجر تو شد نصيب من در اين ميانه نصيب من در اين ميانه چه شود كز تو رسد به شكسته دلي خبري چه شود گل فكند به بد آب و گلي نظري چو نسيم سحر ز برم بگذر بگذر كه مگر گلي از گل من بدمد چون روم به نظر چه شود كز تو رسد به شكسته دلي خبري چه شود گل فكند به بد آب و گلي نظري چو نسيم سحر ز برم بگذر بگذر كه مگر گلي از گل من بدمد چون روم به نظر ز برم بگذر بگذر كه مگر گلي از گل من بدمد چون روم به نظر (معيني كرمانشاهي)
-
6:02يادم آمد شوق روزگار كودكي مستي بهار كودكي يادم آمد آن همه صفاي دل كه بود خفته در كنار كودكي رنگ گل جمال ديگر در چمن داشت آسمان جلال ديگر پيش من داشت شور و حال كودكي برنگردد دريغا قيل و قال كودكي برنگردد دريغا به چشم من همه رنگي فريبا بود دل دور از حسد من شكيبا بود نه مرا سوز سينه بود نه دلم جاي كينه بود شور و حال كودكي برنگردد دريغا قيل و قال كودكي برنگردد دريغا روز و شب دعاي من بوده با خداي من كز كرم كند حاجتم روا آنچه مانده از عمر من به جا گيرد و پس دهد به من دمي مستي كودكانه مرا شور و حال كودكي برنگردد دريغا قيل و قال كودكي برنگردد دريغا (معيني كرمانشاهي)
-
7:30آمد آمد با دلجويي گفتا با من تنها منشين برخيز و ببين گلهاي خندان صحرايي را از صحرا درياب اين زيبايي را با گوشه گرفتن درمان نشود غم برخيز و به پا كن شوري تو به عالم تو كه عزلت گزيده اي غم دنيا كشيده اي ز طبيعت چه ديده اي تو تو كه غمگين نشسته اي ز جهان دل گسسته اي به چه مقصد رسيده اي تو زين همه طراوت از چه رو نهان كني شكوه تا به كي ز جور اين و آن كني دل غمين به گوشه اي چرا نشسته اي جان من مگر تو عمر جاودان كني تا كي تو چنين باشي عمري دل غمين باشي گل گشت چمن بهتر يا گوشه نشين باشي تا كي بايد باشي افسرده در بند دنيا خندان رو شو چون گل تا بيني لبخند دنيا (معيني كرمانشاهي)
-
7:39مي گذرم مي گذرم ز براي تو از جان مي گذرم ز ديار تو گريان مي گذرم اشك و آهن زاد راهم مي روم دست دعا بر آسمان دارم دور از ياران افتان خيزان مي روم دام بلا به پاي جان دارم من و سوز عشق و خانه بدوشي من و شام هجر و كنج خموشي ره بي پاياني دارم من سر بي ساماني دارم من من از شهر تو چون نالان مي گذرم تنها سايه من باشد همسفرم اين عشق تو مرا بنگر تا كجا كشانده دست از دلم بدار كه دگر طاقتم نمانده دل سنگت كجا درد مرا ميداند غم و رنج مرا تنها خدا ميداند (بيژن ترقي)
-
5:12اين همه آشفته حالي اين همه نازك خيالي اي به دوش افكنده گيسو از تو دارم از تو دارم اين غرور و عشق و مستي خنده بر غوغاي هستي اي سيه چشم و سيه مو از تو دارم از تو دارم اين تو بودي كز ازل خواندي به من درس وفا را اين تو بودي آشنا كردي به عشق اين مبتلا را من كه اين حاشا نكردم از غمت پروا نكردم دين من دنياي من از عشق جاويدان تو رونق گرفته سوز من سوداي من از نور بي پايان تو رونق گرفته من خود آتشي كه مرا داده رنگ فنا مي شناسم من خود شيوه نگه چشم مست تو را مي شناسم ديگر اي برگشته مژگان از نگاهم رو مگردان دين من دنياي من از عشق جاويدان تو رونق گرفته سوز من سوداي من از نور بي پايان تو رونق گرفته (معيني كرمانشاهي)
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان