تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی با همراهی گروه کر
می پیچد فریادی دریا را، دریا طوفانی ست
می بارد چشمانی بر شن ها ، ساحل بارانی ست
شب هرشب می نالد موجی بر دامان ساحل
می سوزد فانوسی در قلبش ، داغی پنهانی ست
در سینه درد هجران زخمی شکفتنی نیست
عشق است و اشک و آتش این قصه گفتنی نیست
آه ای قبله ی دل سوی کوی تو
باز پیچیده شب را عطر موی تو
آه ای جلوه ی پنهان از چشم من
یاد باد آن روشن شب ها با روی تو
به زورقی نشسته در گل ماند
دلم به فصل سرد ساحل ماند
به شام تار از او پایی
تو چون شکوه شروه ی خورشیدی
ترانه ساز نغمه ی امیدی
بیا که قاصد بهاری
می پیچد فریادی دریا را، دریا طوفانی ست
می بارد چشمانی بر شن ها ، ساحل بارانی ست
شب هرشب می نالد موجی بر دامان ساحل
می سوزد فانوسی در قلبش ، داغی پنهانی ست
در سینه درد هجران زخمی شکفتنی نیست
عشق است و اشک و آتش این قصه گفتنی نیست
آه ای قبله ی دل سوی کوی تو
باز پیچیده شب را عطر موی تو
آه ای جلوه ی پنهان از چشم من
یاد باد آن روشن شب ها با روی تو
به زورقی نشسته در گل ماند
دلم به فصل سرد ساحل ماند
به شام تار از او پایی
تو چون شکوه شروه ی خورشیدی
ترانه ساز نغمه ی امیدی
بیا که قاصد بهاری
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه