ترانهی پاپ کرمانجی
خده توو تقصیره مه خاریه نان و شیره
مه پز اوژا شوینه هاتیه مه گره پیره
ژبرخ گله هزاری ما برخک کره سویره
منجر منجرا گران و لیلم لیلما ژنان
نا سه ساله شوانم ناریکا بدبخته رو دایه
من پزاوژا شوینه من پز اوژا شوینه
گره بی پیر کتیه کمینه
برخک کره قاشه یه باوه گوهر چینه
او یادگاری ماوو ولای ژ سالا خوینه
سوودا که هلستیام سر بری اوته خورجینه
منجر منجرا گران و لیلم لیلما ژنان
نا سه ساله شوانم نانیکا بدبخته رو دایه
مه سقلا خه اوژا وی دربندی هایی و دره
وی سقلا خه اوژا وی زاوی های و دره
کاره بی پیره ترن له رو رفان دگرن
قوت تنه بوزن له خده کره چره
خده وو وان بفرن هوری وانکه بدره
اخ هینکه مستجاب نوو دعا گرگ کتیه ناو دکره
منجر منجرا گران لیلم لیلما ژنان
شاندم ناو میانه جم وی پزه ددانه
مه پز کش کر ژ مالان ور گریامه پلانه
گر له من دوره کریه فراندیه نالانه
سویندا که ور گریام هاتمه ناو مالانه
ژنان دادا گو دوشیان کتنه کوی میانه
گپ دکرن ژیکه ژ دودیانو سسیانه
گو دو شیه خه دانین داداوونه کریانه
ژبخته من بدبخته خده و کره شوانه
خدایا توبه و تقصیر ما خورده بودیم نان و شیر
گوسفندانم را برای چرای شبانه بردیم که گرگ پیر به گله زد
از یک گله هزار تایی گوسفند یک بره قرمز گوش کوتاهی مانده بود
موقعیت موقعیت حمله گرگها و سر و صدای زنانه بود
نزدیک سی ساله که چوپانم الان بدبختی به من روی آورده است
گله را به شب چرا بردم
گرگ بی انصافی به کمین نشسته بود
بره گوش کوتاه سفیدی که مال پدر گوهرچین (معشوقهاش) بود
و از سالهای بد(خونی) یا بدبختی به یادگار مانده بود
صبح که از خواب بلند شدم سرش را بریدم و در خورجین انداختم
موقعیت موقعیت حمله گرگها و سر و صدای زنانه بود
نزدیک سی ساله که چوپانم تازه بدبختی به من روی آورده
من گله برهها را به سمت دربند پر از تمشک راندم
بزغالههای ناقلا دارند میرن روی رگههای کوه و کمر بگردند
توان در بدنم نمانده که دنبالشان بگردم و به خدا شکایتشان را کردم
گفتم خدایا آنها بیافتند و شکمشان پاره شوند که اذیتم میکنند
هنوز دعایم مستجاب نشده بود که گرگی در میانشان افتاد و شروع به دریدنشان کرد
موقعیت موقعیت حمله گرگها و سر صدای زنانه بود
پیش گله دو وعده میش فرستاده بودند
من گوسفندان را از خانهها دور کردم به روی تپهها
که گرگها دورهام کردند و گوسفندان را تلف کردند
صبح که به سوی خانهها آمدم زنان ایل ظرفهای شیر دوشیشان را برداشتند و داخل گوسفندان شدند
و از یک و دو سه گوسفندی صحبت میکردند که انگار گرگ برده بود
ظرف شیر دوشیشان را انداختند و با چوبهای که مشک دوغشان بسته بود به من بدبخت حمله کردند.
خده توو تقصیره مه خاریه نان و شیره
مه پز اوژا شوینه هاتیه مه گره پیره
ژبرخ گله هزاری ما برخک کره سویره
منجر منجرا گران و لیلم لیلما ژنان
نا سه ساله شوانم ناریکا بدبخته رو دایه
من پزاوژا شوینه من پز اوژا شوینه
گره بی پیر کتیه کمینه
برخک کره قاشه یه باوه گوهر چینه
او یادگاری ماوو ولای ژ سالا خوینه
سوودا که هلستیام سر بری اوته خورجینه
منجر منجرا گران و لیلم لیلما ژنان
نا سه ساله شوانم نانیکا بدبخته رو دایه
مه سقلا خه اوژا وی دربندی هایی و دره
وی سقلا خه اوژا وی زاوی های و دره
کاره بی پیره ترن له رو رفان دگرن
قوت تنه بوزن له خده کره چره
خده وو وان بفرن هوری وانکه بدره
اخ هینکه مستجاب نوو دعا گرگ کتیه ناو دکره
منجر منجرا گران لیلم لیلما ژنان
شاندم ناو میانه جم وی پزه ددانه
مه پز کش کر ژ مالان ور گریامه پلانه
گر له من دوره کریه فراندیه نالانه
سویندا که ور گریام هاتمه ناو مالانه
ژنان دادا گو دوشیان کتنه کوی میانه
گپ دکرن ژیکه ژ دودیانو سسیانه
گو دو شیه خه دانین داداوونه کریانه
ژبخته من بدبخته خده و کره شوانه
خدایا توبه و تقصیر ما خورده بودیم نان و شیر
گوسفندانم را برای چرای شبانه بردیم که گرگ پیر به گله زد
از یک گله هزار تایی گوسفند یک بره قرمز گوش کوتاهی مانده بود
موقعیت موقعیت حمله گرگها و سر و صدای زنانه بود
نزدیک سی ساله که چوپانم الان بدبختی به من روی آورده است
گله را به شب چرا بردم
گرگ بی انصافی به کمین نشسته بود
بره گوش کوتاه سفیدی که مال پدر گوهرچین (معشوقهاش) بود
و از سالهای بد(خونی) یا بدبختی به یادگار مانده بود
صبح که از خواب بلند شدم سرش را بریدم و در خورجین انداختم
موقعیت موقعیت حمله گرگها و سر و صدای زنانه بود
نزدیک سی ساله که چوپانم تازه بدبختی به من روی آورده
من گله برهها را به سمت دربند پر از تمشک راندم
بزغالههای ناقلا دارند میرن روی رگههای کوه و کمر بگردند
توان در بدنم نمانده که دنبالشان بگردم و به خدا شکایتشان را کردم
گفتم خدایا آنها بیافتند و شکمشان پاره شوند که اذیتم میکنند
هنوز دعایم مستجاب نشده بود که گرگی در میانشان افتاد و شروع به دریدنشان کرد
موقعیت موقعیت حمله گرگها و سر صدای زنانه بود
پیش گله دو وعده میش فرستاده بودند
من گوسفندان را از خانهها دور کردم به روی تپهها
که گرگها دورهام کردند و گوسفندان را تلف کردند
صبح که به سوی خانهها آمدم زنان ایل ظرفهای شیر دوشیشان را برداشتند و داخل گوسفندان شدند
و از یک و دو سه گوسفندی صحبت میکردند که انگار گرگ برده بود
ظرف شیر دوشیشان را انداختند و با چوبهای که مشک دوغشان بسته بود به من بدبخت حمله کردند.
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:46
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان