تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
میخندد در چمن عروس گل سحری
در شور بلبلان چرا نمینگری
مینالد مرغ حق ز سوز دل همه شب
از حال عاشقان چرا تو بیخبری
یکدم رو به گلستان چون بلبل ترانهخوان
راز دل بگو تو با جانان
گر چشمت سحر به اشکی یار تو شود
روشن چون سپیده شام تار تو شود
دیگر خزان بهارت نشود
دل هر شب تا سحر بی تاب و شعله ور
می گردد چون صبا یا مرغی دربه در
کشد به هرسو پر
دور از روی آن گل بی صبر و قرارم
گریان از غم او چون ابر بهارم
اشک من گواه من، دل سوزد ز آه من
گل ریزد ز هر نگاه من
گر چشم از سحر به اشکی یار تو شود
روشن چون سپیده شام تار تو شود
میخندد در چمن عروس گل سحری
در شور بلبلان چرا نمینگری
مینالد مرغ حق ز سوز دل همه شب
از حال عاشقان چرا تو بیخبری
یکدم رو به گلستان چون بلبل ترانهخوان
راز دل بگو تو با جانان
گر چشمت سحر به اشکی یار تو شود
روشن چون سپیده شام تار تو شود
دیگر خزان بهارت نشود
دل هر شب تا سحر بی تاب و شعله ور
می گردد چون صبا یا مرغی دربه در
کشد به هرسو پر
دور از روی آن گل بی صبر و قرارم
گریان از غم او چون ابر بهارم
اشک من گواه من، دل سوزد ز آه من
گل ریزد ز هر نگاه من
گر چشم از سحر به اشکی یار تو شود
روشن چون سپیده شام تار تو شود
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:02
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه