ترانه ی پاپ
چهره ی رخشان خورشید در غروب خون تپیده
فتنه ها بر گنبد درد، جامه ی شب برکشیده
آدمی حیران و عاجز گرده بر شیطان سپرده
آدمیت رفته از دست، مهرورزی جان سپرده
مرده فانوس در شب در عرصه خالی ست عرصه ای مرد
مانده بر تو خشم و آژنگ جهل و عصیان
رنگ و نیرنگ بر خرابی ها نشسته جغد بدکیش بدآهنگ
کوکب تقدیر انسان بر مدار خون و جنگ است
این قفس بی گرمی تو، زمهریری سرد و تنگ است
ای نشان روشن دوست، مرد میدان و هماورد
پرده ها از چهره بردار، رخ عیان کن ای ابرمرد
چهره ی رخشان خورشید در غروب خون تپیده
فتنه ها بر گنبد درد، جامه ی شب برکشیده
آدمی حیران و عاجز گرده بر شیطان سپرده
آدمیت رفته از دست، مهرورزی جان سپرده
مرده فانوس در شب در عرصه خالی ست عرصه ای مرد
مانده بر تو خشم و آژنگ جهل و عصیان
رنگ و نیرنگ بر خرابی ها نشسته جغد بدکیش بدآهنگ
کوکب تقدیر انسان بر مدار خون و جنگ است
این قفس بی گرمی تو، زمهریری سرد و تنگ است
ای نشان روشن دوست، مرد میدان و هماورد
پرده ها از چهره بردار، رخ عیان کن ای ابرمرد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه